به گزارش روشنای راه؛
"فرهنگ یک ملت در رأس تمدن بزرگ واقع شده که فرهنگ باید یک فرهنگی باشد موافق با تمدن" صحیفه امام جلد 4 صفحه 269
شاید اگر بخواهیم فردی چون امام خمینی (ره) را بشناسیم، باید به جنبه های گوناگون شخصیتی و سبک و سیره زندگی ایشان توجه کنیم. جنبه هایی که گاه چنان وجود ایشان را احاطه نموده است که نمی توان به راحتی از آن گذشت. جنبه های عرفانی، فقهی، فلسفی، سلوک اجتماعی و خانوادگی، و سایر موارد. لذا پر واضح است که چنین فردی با این ابعاد عمیق شخصیتی، دغدغه هایی از جنس خاص خود را داراست.
دغدغه اصلی بیانات امام خمینی (ره) عقب ماندگی فرهنگی و وابستگی آن به دنیای شرق و غرب بوده، تا جایی که بارها از این وابستگی به شکوه آمده اند. و این مفهوم نمود ویژه ای در سخنرانی های ایشان داشته است.
ایشان علت اصلی مشکلات کشور را عقب ماندگی فرهنگی در دوران پهلوی و وابستگی فرهنگی و البته روحیه پذیرش استعمار از سوی مردم و دولت می دانند. و این نکته پوشیده ای نیست.
در ماه خرداد ظاهرا سری نهفته است، نیمه خرداد 1342 که حضرتش از آن انتظار فرج داشت و اینکه وصالش با حضرت حق نیز در نیمه خرداد اتفاق افتاد! خمینی روح الله حق بزرگی گردن همه ما دارد، آنان که با او بودند و آنان که او را ندیدند، اصحاب، انصار و تابعین. چرا که او راه را گشود تا حرکت امکان پذیر شود، و موانع را از سر راه برداشت تا دیگران آسیب نبینند، او سرباز بود اما سرباز خدا! او مصداق عین الیقینی بود که حق الیقین شد، آمدنش برای شدن بود، تا راه استقامت نشان شود، و رفتن ارزش باشد نه ماندن چرا که ماندن اضمحلال است و رفتن معراج و او در نیمه خرداد عروج نمود.
"ما نه فرهنگ مستقل داریم، نه لشکر ونه نظام مستقل داریم... فرهنگ ما فرهنگی است که با دستور دیگران، شاه تحمیل کرده است..." صحیفه امام، ج4، صفحه 172-174
ره توشه ای که عاقبت او یافت ایمان جوانان این مرز و بوم بود، ایمان به خود، ایمان به امام و ایمان به خدا.
و در مقابل همه این راهبری مخلصانه و حکیمانه به دنبال اجر و پاداش دنیوی نبود، چرا که او از نسل همآنانی بود که اطعام را برای خشنودی خدا انجام می دادند، «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلَا شکورا» و در مقابل این هدایت معنوی به دنبال پست و مقامی هم نبود،...قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرَىٰ لِلْعَالَمِینَ و زبان حال او این بود:
لطف کن ای دوست، از رخ پرده بگشا، ناز کم کن
دل تمنایی ز دلبر غیر دیداری ندارد.
رحمت و رضوان واسعه الهی بر روح پر فتوح او!