کاظم محمدی نویسنده، پژوهشگر برجسته عرفان و فلسفه اسلامی و رئیس هیئت علمی انتشارات نجم کبری:
عرفان ایرانی در نظام آموزشی و رسانهای مهجور مانده است
کاظم محمدی نویسنده، پژوهشگر برجسته عرفان و فلسفه اسلامی و رئیس هیئت علمی انتشارات نجم کبری، در نشستی با اصحاب رسانه، به تشریح بیش از سه دهه فعالیت علمی، پژوهشی و نشر آثار خود پرداخت و با انتقاد از وضعیت آموزش فلسفه و عرفان در ایران، بر ضرورت بازخوانی میراث فکری ایرانی–اسلامی برای نسل امروز تأکید کرد.
به گزارش روشنای راه، محمدی با اشاره به آغاز فعالیتهای پژوهشی خود گفت: از آن زمان تا امروز بهصورت پیوسته در حوزه عرفان، فلسفه، ادبیات و شعر کار کردهام. حاصل این مسیر، انتشار بیش از ۱۶۰ عنوان کتاب است که بخش قابل توجهی از آنها برای نخستینبار به سراغ موضوعاتی رفته که در طول بیش از هزار سال، کسی بهطور مستقل روی آنها کار نکرده بود.
نجمالدین کبری؛ عارفی که حتی دانشگاه هم او را نمیشناخت
این پژوهشگر با اشاره به یکی از مهمترین آثارش درباره نجمالدین کبری گفت: زمانی که کتاب نجمالدین کبری را نوشتم، حتی ناشران معتبر در چاپ آن تردید داشتند. کتاب به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فرستاده شد، اما اساتید آنجا شخصیت نجمالدین کبری را با فردی همنام و شاگرد او اشتباه گرفته بودند و اساساً او را نمیشناختند.
محمدی افزود: در نهایت کتاب به دست دکتر عبدالکریم سروش رسید. ایشان پس از مطالعه، تأکید کردند که کتاب باید فوراً منتشر شود. پس از چاپ، این اثر به منبع اصلی پژوهشهای عرفانی بدل شد و دهها رساله دانشگاهی بر اساس آن نوشته شد.
«فلسفه فنا»؛ کتابی که پیش از این وجود نداشت
رئیس هیئت علمی انتشارات نجم کبری با اشاره به تازهترین اثر خود گفت: کتاب فلسفه فنا اثری مستقل و نزدیک به هزار صفحه است که بهزودی منتشر میشود. تاکنون هیچ کتاب مستقلی درباره مفهوم فنا وجود نداشته است. این اثر تلاشی است برای بررسی یک مفهوم عرفانی از منظر فلسفی؛ پارادوکسی که خود زمینهساز بحثهای تازه است.
محمدی همچنین به فعالیتهای گسترده خود درباره بایزید بسطامی اشاره کرد و گفت: از دهه ۷۰ تاکنون بیش از پنج عنوان کتاب درباره بایزید بسطامی نوشتهام که سه جلد آن در انتشارات نجم کبری منتشر شده است. یکی بایزید بسطامی سیاح بحر تجرید و دیگری مجموعه دو جلدی روح و ریحان که نخستین شرح بر شطحیات بایزید است و برای سال ۲۰۲۶ و ۲۰۲۷ که یونسکو به نام بایزید بسطامی نامگذاری کرده، نسخههایی به زبان عربی و انگلیسی نیز در دست آمادهسازی است.
وی معیارهای یونسکو برای انتخاب شخصیتهای جهانی را «جهانیبودن، اثرگذاری علمی و فاصله زمانی تاریخی» دانست و افزود: بایزید بسطامی در جهان عرب و میان مستشرقان جایگاهی جدی دارد و از این حیث انتخاب او کاملاً واجد معیارهای بینالمللی است.
عرفان؛ راه عملی یا مکتب فکری؟
این پژوهشگر عرفان با تأکید بر تفاوت میان تصوف و مکتب عرفانی گفت: بسیاری از عرفا صرفاً راه عملی سلوک فردی داشتهاند، اما نجمالدین کبری برای نخستینبار متدولوژی سلوک را بنیان گذاشت. او مکتبی ایجاد کرد که در آن، راه سلوک آموزش داده میشود؛ اتفاقی نادر در تاریخ عرفان.
وی به کتاب «فوائح الجمال» نجمالدین کبری اشاره کرد و آن را اثری «کاربردی و کارگاهی» در عرفان دانست که بهزعم او حتی برای انسان معاصر نیز قابل استفاده است.
محمدی با انتقاد از نظام آموزشی کشور گفت: در دانشگاههای ما تقریباً تمام نظریهها از فلاسفه غربی تدریس میشود، اما فلسفه ایرانی–اسلامی جایگاهی ندارد. ما هنوز در فلسفه اسلامی در حوزه هستیشناسی متوقف ماندهایم و به پرسشهای معاصر در حوزههایی مانند رسانه، سینما، هنر و ارتباطات پاسخی نمیدهیم.
وی افزود: در حالی که در غرب فلسفه هنر، فلسفه سینما، فلسفه رسانه و حتی فلسفه رادیو شکل گرفته، این حوزهها در ایران مهجور ماندهاند.
این نویسنده با اشاره به فاصله نسل جوان با کتاب گفت: شبکههای اجتماعی سرشار از اطلاعاتاند، اما آگاهی تولید نمیکنند. جوان امروز تصور میکند میداند، در حالی که عمق معرفتی ندارد. عرفان و فلسفه نیازمند تعهد علمیاند، اما مدعیان بیپشتوانه در فضای مجازی فراواناند.
محمدی از تحریف گسترده اشعار مولانا در فضای مجازی انتقاد کرد و گفت: بارها دیدهام اشعاری به مولانا نسبت داده شده که اساساً وجود خارجی ندارند.
زن در عرفان؛ روایتی مغفول
در بخش پایانی نشست، موضوع جایگاه زن در عرفان و دین مطرح شد. محمدی با صراحت گفت: اگر بخواهم قویترین فمینیست تاریخ را معرفی کنم، بدون تردید پیامبر اسلام است. هیچکس به اندازه او از زن دفاع نکرده است.
وی با اشاره به شرایط جامعه عرب پیش از اسلام افزود: پیامبر به زن هویت، قداست و حقوق انسانی داد. این تحول تاریخی بدون شناخت بستر اجتماعی آن قابل فهم نیست.
کاظم محمدی در پایان تأکید کرد: میتوان عرفان و دین را در یک جمله خلاصه کرد، اما این خلاصه عمق دارد. جامعه امروز ما گرفتار سطحنگری است و بدون بازگشت به ریشههای فکری و فرهنگی، راهی به آینده نخواهد داشت.