تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
سرویس : یادداشت
خبرنگار :
کدخبر : 13387
تاریخ : جمعه، 17 مرداد 1404 - 01:01
محمود عزیزی، مدیر مسئول: خبرنگار، قهرمان بی‌سپرِ جبهه آگاهی ۱۷ مرداد، روز خبرنگار، تنها یک تقویم رسمی نیست؛ یادآور مسئولیتی است که با جوهر قلم، با عرق پیشانی و با خون حقیقت‌جویانی چون شهید صارمی، مقدس شده است.

به گزارش روشنای راه، در دنیایی که حقیقت گاه پشت انبوهی از دروغ، تحریف و هیاهو گم می‌شود، خبرنگار چراغی است در دست شب‌پیمایان عدالت. کسی که در سرمای سحر، گرمای ظهر یا التهاب شب، تنها به یک چیز فکر می‌کند: اطلاع‌رسانی درست، به‌موقع و بدون لکنت.

از جنگ گرفته تا زلزله، از اتاق شوراها تا عمق خیابان‌ها، از مدارس فرسوده تا اتاق‌های بیمار بی‌دارو، خبرنگار چشم مردم است؛ صدای کسانی که صدا ندارند. گاهی سخنگوی بی‌پناه‌ترین آدم‌ها، و گاهی آینه‌ای بی‌رحم در برابر مسئولانی که وعده می‌دهند اما عمل نمی‌کنند.

اما آیا خبرنگار، خود صدایی دارد؟ آیا در هیاهوی اخبار فوری، تیترهای داغ، و شایعه‌های مسموم، کسی به "رنج" خبرنگار فکر می‌کند؟

او که بی‌ساعات کاری مشخص، بدون امنیت شغلی، با حداقل‌ها، برای حداکثرها می‌جنگد. خبرنگار، پیش از آنکه یک حرفه باشد، یک «شیوه زندگی» است؛ زندگی با دغدغه، با فشار، با اضطراب و گاه با تهدید.

هنوز هم خبرنگارانی هستند که تنها دوربین‌شان و قلمشان سلاح‌شان است؛ بی‌ضمانت، بی‌امتیاز، اما با شجاعتی مثال‌زدنی، حقیقت را تعقیب می‌کنند. آنها که به‌جای آنتن، وجدان‌شان را دنبال می‌کنند؛ به‌جای دستور، آرمان‌شان را.

۱۷ مرداد، روز خبرنگار، فرصتی است برای درنگ. برای یادآوری این نکته که آزادی بیان، بدون خبرنگار آزاد، معنایی ندارد. و خبرنگار آزاد، بدون امنیت، حمایت و شفافیت، باقی نمی‌ماند.

در روز خبرنگار، باید از صداقت نوشت، از ایستادگی، از قلم‌هایی که شکسته شدند اما تسلیم نشدند. باید از خبرنگارانی گفت که هنوز «حقیقت» برای‌شان مقدس‌ترین واژه است.

به جای یک تبریک، یک تعهد

در این روز، به جای صرفاً تبریک گفتن، باید تعهد بدهیم؛

🔹 که از خبرنگاران حمایت کنیم

🔹 که نقدشان را بپذیریم

🔹 که دردشان را بشنویم

🔹 و مهم‌تر از همه، اجازه دهیم آزادانه بپرسند، بنویسند و منتشر کنند.

روز خبرنگار، روز همه آن‌هایی است که «خودشان را فراموش می‌کنند تا مردم چیزی را فراموش نکنند.»

قلم‌شان استوار، وجدان‌شان بیدار، و نگاه‌شان روشن باد.


نویسنده: محمود عزیزی